کد مطلب:300653 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

عزیز پیامبر است


آنچنان كه پیامبر او را پاره ی تن خود و حتی جان خود می داند (بضعة منه و روحه اللذی بین جنبیه) در دوران بعثت، در عصر تاریك حیات پیامبر، در مكه ام ابیهاست. با دستهای كوچكش خاك و خاشاكی كه خصم بر سر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می ریخت پاك می كرد و نوازشش می نمود. گاهی بر غربت پدر می گریست و بدن ضربت خورده او را نوازش می كرد.

در زمان هجرت مورد مشورت پیامبر است و عزیز او، در دوران حیاتش در مدینه آنچنان در نزد پدر گرامی است كه عایشه گوید در نزد


پیامبر شخصی گرامی تر و عزیزتر از فاطمه ندیدم. همه روز بر او وارد می شد و احوالش را می پرسید. در سفرها آخرین كسی كه پیامبر به دیدنش می رفت، فاطمه علیهاالسلام بود. در برگشت از سفر اولین كسی كه پیامبر او را دیدار می كرد بازهم فاطمه بود.

شانش و عملش از لحاظ رتبت، صفا، خلوص، او به درجه ای رسیده بود كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ابوها فداها» پدرش به قربان او. به دیدنش رفت، او و علی را سرگرم آسیاب كردن گندم دید. پرسید كدامتان به كناری می روید كه من به جای شما باشم و آسیاب بچرخانم؟. علی علیه السلام به فاطمه علیهاالسلام گفت برخیز كه تو خسته شده ای. و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جای او نشست و كار او را ادامه داد.

حتی در دم مرگ نیز عزیز رسول است. پیامبر سر در گوش او: فاطمه جان در كنار من بنشین، قرآن بخوان. آری زمزمه های فاطمه، جان پیامبر را طراوت می بخشد و نوای قرآنش او را حیات و سرور می بخشد.